جدول جو
جدول جو

معنی گرمی دار - جستجوی لغت در جدول جو

گرمی دار(رَ / رِ)
دارندۀ مزاج گرم:
ز گرمی کآن هوا در کار او بود
هوا گفتی که گرمی دار اوبود.
نظامی.
و مردم گرمی دار را (گوشت خرگور) زیان دارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
گرمی دار
دارنده گرما حار، دارنده مزاج گرم: و روغن قرع آنک از دانه شیرین گیرند گرمی دار را منفعت کند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رمه دار
تصویر رمه دار
گله دار، صاحب رمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم دار
تصویر گرم دار
غصه دار، اندهگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری دار
تصویر پری دار
کسی که جن داشته باشد، جن زده، دیوانه، مجنون، دختری که پری افسا او را واسطۀ ارتباط خود با جن و پری قرار دهد، برای مثال چون پری داران درخت گل همی لرزد به باد / چون پری بندان بر او بلبل همی افسون کند (قطران - ۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
(حَ شَ رَ / رِ خوا / خا)
دارندۀ گیتی، صاحب و قابض گیتی، گیتی آرای و گیتی بان که به معنی پادشاه باشد، (از بهار عجم) (آنندراج)، مالک عالم و پادشاه، (ناظم الاطباء) :
ز جملۀ ملکان جهان که داند کرد
هزار یک زان کان شهریار گیتی دار،
فرخی،
امیر غازی محمود سیف دولت و دین
خدایگان جهانگیر شاه گیتی دار،
مسعودسعد،
بلندهمت و بسیاردان و اندک سال
جهان گشای و ممالک ستان و گیتی دار،
کمال اسماعیل (از آنندراج)،
جاودان گیتی به حکم شاه گیتی دار باد
جایگاه بدسگال شاه گیتی، دار باد،
کمال اسماعیل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ/ رِ پَ)
غم خوار:
گرمدارانت ترا گوری کنند
کشکشانت در تگ گور افکنند.
مولوی (مثنوی).
رجوع به گرم شود
لغت نامه دهخدا
دسم و بادسومت، مهره دار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ وَ خوا / خا)
کرسی دارنده. صاحب کرسی. خداوند کرسی، حاکم. (فرهنگ فارسی معین) ، بر تخت جلوس کرده. (ناظم الاطباء) ، منظم و برابر چنانکه حروف خطدر کتابت، اطاق یا ایوانی که سطح آن از سطح خانه و یا حیاط بلندتر باشد. (ناظم الاطباء).
- کرسی دار مجلس طور،کنایه از حضرت موسی علیه السلام است. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
آنکه جن او را گرفته باشد جن دار جن گرفته پی گرفته، جمع پریداران، دختری دوشیزه که زنان جادو افسانها خوانده بر او دمند تا پری در بدن او در آید و آن اثنا از مغیبات خبر دهد، دیوانه مجنون، جا و مقام دیو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرم دار
تصویر جرم دار
گناهکار مجرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیتی دار
تصویر گیتی دار
دارنده جهان پادشاه عالم
فرهنگ لغت هوشیار
تبهای بثوری را گویند از قبیل آبله مخملک و سرخک که پس از تب دانه های چرکی بر روی پوست بروز میکند (در بعضی قسمتهای پوست بر حسب نوع مرض بیشتر ظاهر میشود) تبهای دانه یی تبهای بثوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرسی دار
تصویر کرسی دار
تختدار اورنگ دار صاحب کرسی خداوند کرسی، حاکم
فرهنگ لغت هوشیار
معاشرت کننده دوست رفیق: گرم دارانت ترا گوری کنند طعمه موران و مارانت کنند. (مثنوی) غصه دار اندوهگین: شب در آن حجره نشست آن گرم دار بر امید و عده آن یار غار... (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پری دار
تصویر پری دار
جن زده، دختری که واسطه بین پری افسا و جن قرار می گیرید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
Knotty, Lumpy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
noueux, grumeleux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کار کنتراتی که یک نفر انجام آن تعهد کند
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت بلوط
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
गुँठीदार , गड्डेदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
結び目の多い , しこりのある
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
纠结的 , 块状的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
מסובך , גושני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
매듭이 많은 , 덩어리가 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
penuh simpul, menggumpal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
вузлуватий , грудкуватий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
knobbelig, klonterig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
nodoso, grumoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
enredado, grumoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
узловатый , комковатый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
węzłowy, grudkowaty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
knorrig, klumpig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
nodoso, grumoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گره دار
تصویر گره دار
düğümlü, topaklı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی